غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود