روزی که ز دریای لبش دُر میرفت
نهر کلماتش از عطش پُر میرفت
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا
عشق تو کوچهگرد کرد مرا
این منِ از همیشه تنهاتر
دنبال چهای؟ ای دل در دام ِ فریب!
از کربوبلا تو را همین نکته نصیب:
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعرهٔ «لا» جوشید