میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست
عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی