گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟