سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت