ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم