غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی