میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی