ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی