چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم