چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم