سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی