تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده