خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها