هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود