ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
تابید بر زمین
نوری از آسمان
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم