ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام