ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم