لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند