ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم