ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند