خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده