میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی