آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟