ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم