ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام