پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام