خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست