ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند