پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست