به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟