آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه