آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه