خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست