در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست