قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده