بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود