مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی