میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی