شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی