کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی