شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی