آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی