ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی