آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست