رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی