ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام