غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد