ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم