گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند